وأعدو الهم مّا استطعتم مّن قوة
باقری، مغز متفکر جنگ غلامحسین افشردی معروف به حسن باقری بی شک مغز متفکر سپاه پاسداران در سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی بود. بر این ویژگی برجسته او همه فرماندهان عالی رتبه جنگ تاکید می کنند. او مردی لاغر اندام بود و چهره ای صمیمی و دوست داشتنی و در عین حال جدی داشت با ریش هایی کم پشت و چشمانی نافذ. در 25 اسفند سال 1334 در تهران به دنیا آمد. وقتی پا در این عالم خاکی گذاشت، آن قدر نحیف بود که امیدی به زنده ماندنش نمی رفت. ولی قرار بود بماند و نقش یکی از ماندگارترین سرداران ایران را در سینه تاریخ حک کند. غلامحسین افشردی در سال 1354 وارد دانشگاه ارومیه شد تا در رشته دامپروری تحصیل کند. پس از مدتی به خاطر فعالیتهای سیاسی از آن دانشگاه اخراج شد. با پیروزی انقلاب اسلامی به همکاری با نهادهایی مثل کمیته های انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران پذیرفته شد و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی به تحریریه آن روزنامه پیوست. روز یکم مهر ماه 1359 هنوز 24 ساعت از آغاز جنگ تحمیلی نگذشته بود که عازم جبهه های جنگ شد. با ورود به جنگ اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران را پایه گذاری کرد و در مدت کوتاهی این جوان 25 ساله چنان لیاقتی از خود نشان داد که یکی از چهره های شناخته شده جنگ تحمیلی شد. در عملیات طریق القدس فرماندهی عملیات را بر عهده داشت و در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس فرماندهی قرار گاه نصر. درهمه این عملیات ها یک پای طراحی عملیات نیز بود. پس از عملیات رمضان فرمانده قرارگاه کربلا در جبهه های جنوب شد و پس از عملیات محرم به جانشینی فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد و تا شهادتش که در نهم بهمن ماه 1361 اتفاق افتاد در همین سمت بود. او وقتی که به شهادت رسید، 27 سال بیشتر نداشت و در حالی تن پاکش غرق در خون شد که برای شناسایی مواضع دشمن، پیش از عملیات والفجر مقدماتی، به همراه چند تن دیگر در سنگری در منطقه فکه به سر می برد. او سال 1359 ازدواج کرد و صاحب دختری شد که نرگس نام دارد. از حسن باقری مقدار زیادی یادداشت روزانه، دست نوشته، گزارش و ...باقی مانده است. این مکتوبات علاه بر آن یکی از گرانبهاترین اسناد و مدارک تاریخی جنگ تحمیلی به شمار می رود، در شناخت شخصیت و اندیشه های سیاسی، نظامی و....حسن باقری بسیار قابل اهمیت و توجه است. در میان مکتوبات او، یادداشت های روزانه روزنوشت جایگاه ممتازی دارد و البته گزارش هایی که از جلسه ها و گفت و گوهای خود با سایر فرماندهان به نگارش در آورده است و دست نوشته ها و تک نوشته های دیگر. آخرین یادداشت روزانه ای که از وی به جای مانده است، مربوط به 5 بهمن سال 1361 چهار روز قبل از شهادت و آخرین گزارش در باره جلسه مشترک ستاد قرار گاه خاتم الانبیاء ارتش و سپاه در ششم بهمن ماه همان سال سه روز قبل از شهادت است. حسن باقری در لابه لای مکتوباتش نقشه هایی نیز از مناطق عملیاتی برای توجیه خود یا دیگر فرماندهان جنگ ثبت کرده است. با توجه به کیفیت و شرایطی که هیئت به اصطلاح صلح دهنده پیشنهاد کرده است، به نظر می رسد که اینان بیشتر قصد دارند ایران را درگیر یک مسئله درازمدت و خفیف بنمایند تا همانند استخوانی در گلو باشد منتهی چیزی بیشتر از کردستان که هرگاه خواستند آتش جنگ را شعله ورتر کنند و مثلا درست بعد از جواب رد ایران به عراق شهرهای ایلام و اهواز و خرم آباد و دزفول مورد حمله هواپیما و توپخانه و موشک عراق قرار می گیرند که یعنی عراق می تواند شدت عمل به خرج دهد و در مردم نیز این احساس را زنده کند که باید صلح کرد و دولت و شورای عالی دفاع تحت فشارافکار عمومی این شهرها قرار بگیرند. اکنون حدود 4 روز است که مرتبا عراق فقط چند گلوله به طرف شهر اهواز شلیک می کند و همین تعداد گلوله در کوچ مردم و تاثیر در اقتصاد و مسکن و اداره مهاجرین بسیار اثر منفی می گذارد. حدود 28/1/61 بود که هنگام اذان صبح محمدعلی جهان آرا را خواب دیدم. فضایی بود و جهان آرا بود و افرادش که حدود 80 - 90 نفر می شدند. من یادم بود که او شهید شده،حالتی داشت که مشغول جمع کردن بچه هایش بود برای جلسه یا سمینار یا میهمانی و خودش هم مشغول اینکار بود و حواسش به من نبود. من از او پرسیدم که وضعیت در اینجا چطور است ،گفت خوبم. خیلی خوبم بعد به کنار کشیدمش و بگوشش گفتم میدانی خرمشهر آزاد شده است گفته آره ولی حیف که من نیستم. یک دست نوشته از شهید باقری
خواب دیدن جهان آرا
قالب وبلاگ : فقط بهاربیست |